متن اولیه داستان شهرک اعداد
همه معلم ها تجربه های بسیار زیادی دارند چون در تماس با بچه ها هستند به نظر من معلم های ابتدایی تجربه های بیشتری دارند، چون وقتی می خواهند درس یا موضوعی را برای دانش آموزان قابل درک و فهم کنند سعی می کنند از روش های جذابی استفاده کنند، که ممکن است این روش ها را از جایی یاد گرفته باشند یا اینکه خودشان روش ها را ابداع می کنند و در همان لحظه فی البداهه به ذهنشان می رسد. من یک شاگرد داشتم که اختلال یادگیری داشت و نمی توانست مفهوم اعداد را به خوبی یاد بگیرد. پس با خودم فکر کردم که باید راه حلی انتخاب کنم تا در ذهنش این مفهوم پایدار شود. عدد 1 تا 5 را می توانست ذهنی بشمارد اما در نوشتن خیلی مشکل داشت. مثلا 1 را به جای 2 می نوشت، 2 را به جای 3 می نوشت. برای اینکه کامل مفهوم اعداد را برای شاگردم توجیه کنم برای همه اعداد اسم انتخاب کردم. مثلا به 1 می گفتم مثل چوب خط یا مثل آدمی که خیلی لاغر است. به 2 می گفتن دوتا دندانه دارد و به عدد 3 می گفتم سه تا دندادنه دارد. به عدد چهار که رسیدیم با خودم فکر کردم که چه بگویم تا در ذهنش بماند به ذهنم امد که بگویم مثل آدمی که کله اش گرد است. و به ان بگو کله گرد. این توجیه ها باعث شده بود تا کامل یاد بگیرد و نیاز نبود که اسم هریک را موقع نوشتن یادآوری کنم. وقتی به 5 رسیدیم گفتن بعضی آدم ها هستند که خیلی چاق اند و شکم دارند این هست آدم چاقالو است.
روایت پژوهی
شهرک اعداد
ریاضی
در 9 صفحه برای کسب نمره بالا
با فرمت ورد